شبه قصه ( 30 )

ساخت وبلاگ

اسلام هست با ماهیت های متفاوت. کسانی را می شناسم که از لحاظ ماهوی مثل آبهایی گوناگون در یک جو نمی گنجند. البته در قرآن کریم هم صحبت از آبهای شیرین و تلخی است که در یک دریا با یکدیگر نمی آمیزند. یکی از کسان مانحن فیه که برحمت ایزدی پیوسته در تنها برخوردش با من از وبلاگ نگارنده تعریف و تشویق به گیردادن این و آن ، منجمله اخوی ابجدخوانش ، می کرد. این ناکس از من گله داشت که چرا از برادرش رسما دفاع نکرده بودم که پایش در پرونده کیفری گیر بود. من که وکالت یکی از خواهرزادگانم را  بعهده داشتم ، در دادسرا شفاها از وی شفاعت می کنم و از قضا مفید افتاد. علاوه بر آن یکی یکی دیگر هم عمرش بسایرین داده است. بد نمی شد اگر مردم از شر وجود این یکی راحت می شدند که حتی صراحت دجال را هم ندارد. او تنها خودش را مسلمان واقعی معرفی و دیگران را مشرک می خواند. بهر حال مثل سگ هفت جان دارد. گرچه سکته ناقص کرده و نیمی از جوارحش فلج افتاده جان به عزرائیل نمی دهد. بلکه ملایک از ریختش بیزارند یا قرار بر استدراج این بدمذهب است.  یک اسلام هم از اقوام نزدیک خودم هست که با یکهزار مترمربع زمین مسکونی در محله ما و باغ مرکبات تنها هنرش وصف عیش از میوه ها و بوی بهار نارنج آن بوده ولی وای اگر بنده خدایی یک پرتقال یا نارنگی را مطالبه کند.  آنچه شرم آور بوده تعقیب یکی از بچه یتیم های خویشاوند برای پس گرفتن چند میوه تا خانه و نثار بد و بیراه به خانواده اش است. میانه این فرد خودخواه با دو تن از برادرانش نا متعادل بوده هیچ انگیزه ای به رفع کدورت از دل آنان ندارد. اوضاع خصوصی هم واویلاه است. یکی از دخترانش نیمه ترشیده در تهران و تنها پسرش مقیم قزاقستان است. معلوم نیست که چرا کارمند جماعت را مفتخور تلقی کرده و زنها را مادیان می نامد. چندین سفر به سرزمین به اصطلاح آباء و اجدادی کرده و گرچه از لذایذ لاس زدن با زنان مجرد که معروف به ثبیه اند تعریف کرده همچنان به املاکش در اینجا چسبیده است. جالب اینکه پیشنهاد حج و عمره را به عذر بدتر از گناه ناپاک بودن در آمدهایش رد می نماید. 

راجع به اسلام نام دیگری بابست باب خاص باز کرد. او که باجناقم است از آن هفت خط هاست که دومی ندارد. پسر دردانه  یکی از ریش سفیدان قزاق است که همه را به بازگشت به میهن کذایی تحریک می کرد ولیکن با تجربیات ناخوشایندش دم مرگ به ایران باز آمد. از ورثه اش فقط یکی اینجا مانده و از آنجا رانده است. اسلام مورد بحث علیرغم تخصص روانشناسی عاجز از روابط حسنه با اغلب اقربای خود به نظر می رسد. زنش را ترک و با دختری از قزاق های آلتای در ترکیه بهم ریخته بود که با دخالت اقوامش بهم خورد. دری به تخته خورد و نظربایف دیاسپورای قزاق راه به آغوش وطن فراخواند. نامبرده فرصت را غنیمت شمرده به مثابه وارد به زبان ترکی استامبولی سردبیری یک نشریه را بعهده گرفت. چنانکه افتد و دانی رقبا عرصه را بر او تنگ کردند. اما معلق بازی ادامه یافت و بعد از چندی شرقشناس از آب در آمد و در دانشگاه دولتی الفارابی خلعت استادی پوشید. البته در کشور کوران یک چشم پادشاه است. مبارک باشد. آنچه به شخص من مربوط است بلایی می باشد که سر دستنوشته فرهنگ دوزبانه قزاقی - فارسیم آمد. قرار بود یکی از انتشارات فرهنگی قزاقستان ، پس از تبدیل حروف آن از عربی اصلاح شده به الفبای کریلیتسا ، به چاپ رساند. نمی دانم کدام شیطان جریان را به گوش این رند رساند که با تماس چند سویه بین من ، او و صاحب انتشارات مزبور ، دستنوشته موصوف به وی رد شد تا ظرف یک الی دو سال به چاپ رسیده و منتشر شود. دو سال به پنج - شش سال کشید. بالأخره طی سفری دیگر با بست نشستن در خانه استاد دوز و کلک اصل کار را باز پس گرفتم. این هم ناگفته نماند آقای میرزاتای جولداسبک ، اولین سفیر کبیر قزاقستان در جمهوری اسلامی ایران و همسرش که از مؤلفين لغتنامه منبع من بوده حاضر به چاپ رساندن اثر در قزاقستان شدند ؛ به شرط شریکی در خود آن ! طبعا قبول نکردم. اما نمی دانستم که باجناق جهاندیده ام  دست هر چه سیاستمدار بی پدر و مادر را از پشت بسته است.

البته دین اسلام هم نماد های گوناگون دارد که معلول مدعیان است. به قول فلاسفه زبان هرمنوتیک به هر گفتمان قالب خاص گوینده و مخاطب را می دهد. لذا تعصب در تأويلات بيهوده است. آیا حافظ لسان الغیب حق نداشت بسراید :

" جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

   چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند  " 

یحتمل از نحوست کدورتهای خانگی ، محلی ، ملی و این المللی است که ویوسهای ریز و درست ( سیروس/کورش، قریش ، چنگیز ، استالین ، مائو ، ترامپ و... ) عود می کنند تا ننه دلاورانی سربنیستشان سازند؛ همچون تیموریس شهبانوی سوگوار سکابی که سر ذوالقرنین را علیرغم خواستگاری از خودش در توبره پر از خون فرو می کند. راستی مگر حضرت محمد (ص ) نبود که بر خلاف سنت سیئه اجداد قریشی اش صرف اختلاف امت را نعمت اعلام داشت تا اهل کتاب و کفار با یکدیگر ائتلاف علیه متجاوزین به حقوق بشر نموده شاخ همه کیاسره و قیاصره را بشکنند و از جمله قزاقها را موفق به تاراندن خاقانهای چین نمایند که گویا برپا دارنده واقعی سد سکندر بودند ؟

حاجي محمد شادكام...
ما را در سایت حاجي محمد شادكام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hmshadkamo بازدید : 231 تاريخ : جمعه 5 ارديبهشت 1399 ساعت: 2:04